-
عوض داره گله نداره...
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 11:15
ساعت 6 شب، بارون تند، پراید نقره ای 141، سرعت 130 کیلومتر در ساعت،جاده ی نیشابور-مشهد همسرجون در جوار بنده: خواهش میکنم یواش برو، جاده خیسه، به تابلوها دقت کن، چپه میشیم ها ! من پشت رُل در حال دلداری: همسرجون توجه کردی با اینکه همه میگن نصیب شانسی رانندگی میکنه ولی تا حالا تصادف نکردم شکر خدا همسرجون بغل دستم پشیمون...
-
اوشون نمونه شدند...
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 11:23
فکرش رو بکن هَوار تا فرم پر کنی، تا ساعت هوار شب بری تو همون سایت های لعنتی و هوار تا چرت و پرت ثبت کنی ، هوار تا صلوات بفرستی تا بالاخره پیغام با موفقیت ثبت شد روی صفحه ظاهر بشه، هوار بار ...، هوار ماه بگذره تا اینکه نتایج رو اعلام کنن و بگن شرکت محترم ... شما بعنوان صادر کننده نمونه ی سال انتخاب شدید ... اونوخت نه...
-
آرزوی من این است
شنبه 5 آذرماه سال 1390 14:58
-
خوب، بد، زشت
جمعه 4 آذرماه سال 1390 16:10
-
بی سواد و پر ادعا
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 11:25
دو هفته پیش یه فکس اومد شرکت که از این به بعد برای خرید مواد از پتروشیمی باید تو سایت مربوط به صنایع عضویت داشته باشیم. منم زود عضو شدم. یک هفته بعد بی سواد پر ادعا زنگ زده به رئیس که اطلاعاتتون اشتباه وارد شده ( همون روزی که روز من شد) منم رفتم اصلاح کردم. شکر خدا تلفنش رو وقت نداره جواب بده بعد از یک روز، بانو گوشی...
-
بخاطر نداشتن اعصاب
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 09:52
اگه همه دقیق دور و برمون رو نگاه کنیم متوجه افرادی میشیم که چیزی به نام اعصاب در وجودشون نیست و معمولا برای خودشون و بقیه دردسر ساز میشن. یکی از این افراد بی اعصاب دور و بر ما راننده ی محترم سرویس و نفر بعد جلبک همکار گرام هست. دیروز که با 10 دقیقه تاخیر از شرکت رفتیم بیرون راننده سرویس طبق معمول شروع کرد به غرغر و...
-
جالب
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 20:32
در اکثر موارد برای متوجه شدن موضوع با کلمه فارسی رو انگلیسی تصور کنید و بلعکس!! Keyboard چه کسی برنده شد؟ Communication Board کامیون کی شن ها رو برد؟ Morphine باید بیشتر فین کنی. MissCall دختر نا بالغ را گویند. Freezer حرف مفت Already گند زدی به همش رفت. Suspicious به لهجه اصفهانی: ساس از بقیه ی حشرات جلو تر است....
-
روز من
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 22:10
-
حاجت
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:56
-
اضافه کاری
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 11:10
یکی دیگر از آموخته های گوهر بار بنده در محیط کار بی فایده بودن اضافه کاری های مُفتی مُفتی ست. از اونجایی که بنده هیچ وقت رو هوا حرف نمیزنم و تمام صحبتهام بر اساس تجربه، فرضیه ی ثابت شده، مطالعات فراوان، فشار بر روی مغز و تفکر و .... است این موضوع رو در سه حالت شفاف سازی میکنم: حالت اول: کارمند وجدان کاری نداره یعنی در...
-
سوتی در حد 110
شنبه 28 آبانماه سال 1390 14:20
-
خوب و بد
جمعه 27 آبانماه سال 1390 09:54
چهره ی خوب هفته: اون همکار مؤدبم که فوق دیپلم ادبیات داره و خیلی لغات قشنگ استفاده میکنه و من مرده ی این ادبشم. وقتی سر صبح از سرویس پیاده شدیم و خسته از شدت درد و حال بدش میخواست بخوره زمین و همه دورش جمع شده بودیم چی شده چی شده میکردیم. با یک لیوان آب نبات و یک قند نمیدونم با چه سرعتی بالای سرم ظاهر شد و لیوان رو...
-
دروغ
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 22:41
تنها چیزی که از محیط کار خیلی خوب یاد گرفتم دروغ گفتنه مثه بنز دروغ میگم نه فقط من، از منشی گرفته تا خود رئیس همه دروغ میگن دلیلش مهم نیست مهم اینه که دروغ گفتن اینجا مایه ی افتخار، تیزهوشی و کمال است. دقیقا میفهمی که طرف مقابلت صاف صاف واستاده تو چشات نگاه میکنه و دروغ میگه اما هیچی نمیگی یعنی گفتن نداره. مزیتش اینه...
-
لذت عید با مرده ها
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 21:56
جاتون خالی امروز پس از عید دیدنی و عیدی گرفتنی رفتیم قبرستون. منظورم همون بهشت فضل خودمونه در واقع یه جور توفیق اجباری بود. ریا نباشه من و همسرجان روزه بودیم برا همین دقیقا کله ی ظهر که همه دور هم میخواستن یک لقمه نونِ چرب بخورن ما برای معذب نبودن دوستان رفتیم سری به اموات بزنیم(خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه) یه مدت...
-
عیدتون مبارک
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 23:03
مبارک 1- مامان جانِ بنده سیده هستند عید ایشون و همه سیدها مبــــارک 2- رئیس جان نیز سید تشریف دارند و ما فردا تعطیل هستیم 3- همسرجان برای دومین سال باید برای بانوی محترمشون عیدی شیک و مخصوص بیارن و از این بابت بسی شادم (همین رسم و رسوماته که باعث میشه داماد ها سریع برن سر خونه زندگیشون) 4- تو شرکت از یکی از همکارای...
-
شرکته ما داریم !
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 13:22
حالت نرمال وجود نداره یا ناگهانی 3،4 نفر نیروی اضافه داریم که نمیدونیم چطوری مشغولشون کنیم یا ناگهانی 3،4 نفر نیرو کم میاریم که نمیدونیم کارشون رو چطوری تقسیم کنیم آبدارچیمون که قهر کرد رفت. خوب درد اون یک لیوان چای کف کرده ی بو داده کم، خودمون میریزیم اون خانوم زرنگه هم که بچه شو برد دکتر و فلنگو بست دیگه نیومد فدای...
-
لذت همسر آزاری
شنبه 21 آبانماه سال 1390 23:15
هفته ای 2 بار این 100 کیلومتر رو میریم و برمیگردیم این کمردرد لعنتی هم از همین تو جاده بودن ها شروع شد. خودم رو با لپ تاپ و خوندن وب دوستان سرگرم میکنم تا کمردردم یادم بره گاهی هم تابلوهای تعیین مسافت کنار جاده رو میخونم. تابلو نوشته نیشابور 25 کیلومتر و همسرجان هنوز نفهمیده که من کمربند ایمنی نبستم. دوست دارم دقیقا...
-
جهیــزیه
جمعه 20 آبانماه سال 1390 21:54
آنچه که دختر ن دارها خوبش را می پسندند دختر دارها آنقدر که اســــــــــــــراف نباشد! سرگرم کننده ترین، خسته کننده ترین، وقت گیرترین، لذت بخش ترین، خنده دار ترین، گاهی اوقات گریه دار ترین، سوژه دوران عقد و تنها چیزی ست که در هر شرایطی بی عیب نیست...
-
اخراجی ها (2)
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 10:03
3 روز پیش زنگ زده به رئیس کوچک ( همه از نبودن رئیس جان تمام استفاده رو میبرن) گفته بچم مریضه 2 . 3 روز مرخصی میخوام ( اینجا و 3 روز مرخصی! ) رئیس کوچیکه ی ما هم رحم دل .... گفته برو حالا خبر رسیده که خانوم زرنگ تشریف بردن در یکی از این شرکتهای همسایه آزمایشی کار میکنن در واقع میخواسته از اینجا مونده از اونجا رونده نشه...
-
هر کسی یه جور فکر میکنه ...
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 09:48
طرز تفکر یک سگ: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوسم دارن. پس حتما اونا خدای من هستند. طرز تفکر یک گربه: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوسم دارن. حتما من خدای اونا هستم. اگر خوب به این جملات فکر کنید، انسان ها هم از همین نوع تفکرها برخوردار هستند. عده ای خودشون رو به خاطر توجه و محبت دیگران مدیون تصور...
-
تولد مصطفی
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 23:06
امروز تولد باجناق همسرجان بود. طبق معمول هر شب رفتیم عمارتشون. شیرینی رو خوردیم، میوه رو خوردیم، قلیون رو کشیدن، شام رو خوردیم، ورق رو بردیم اما دریغ از یک عدد زرشک بعنوان کادو از یکماه پیش یادمه که امروز تولدشه اما همین امشب یادم رفته بود. آی خجالت کشیدیم
-
گوشت قربونی!!!!!!!!!!!!
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 16:02
-
عید قربان
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 10:34
1) امروز نیز تشریف اوردیم شرکت 2) یک بارون قشنگ ناز مامانی میومد حیفم اومد همسرجان نبینه سر صبح بیدارش کردم گفتم منو برسون بارون رو هم ببین 3) ناهار خونه ی خاله ریزه دعوتیم. در واقع عروس و داماد جدید رو دعوت کردن. به قول ما (داماد خبری یا همون پاگشا) یکی از لذت های بعد از عروسی همین دعوتی هاست که ما مفت مفت میخوریم 4)...
-
عــــــــــرفه
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 15:00
خوش بحال اونایی که تونستن برن دعای عرفه خوش بحال اونی که بالا داره دعا گوش میده و صداش منو دگرگون کرد خوش بحال اونایی که تونستن پیش خدای خودشون اعتراف کنن و توبه! خوش بحال اونایی که امروز به خودشون قول دادن که آدم باشن. چقدر میتونن آدم بمونن مهم نیست مهم اینه که به آدم بودن فکر کردن خوش بحال اونایی که میدونن عرفه یعنی...
-
سوره اختلاس آیه 3000
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 10:17
و آنانکه اموال و پول بانک ها را بردند و انفاق نکردند بزودی آنها را در کانادا جای خواهیم داد و تو چه می دانی کانادا کجاست؟ در آنجا رودهای بسیاری زیر درختانش جاریست، و حوریان با نوشیدنیهای گوارا منتظر مختلسینند. این است پاداش کسانی که اختلاس می کنند و جیم می شوند… سوره اختلاس آیه ۳۰۰۰
-
قدم نو رسیده ...
شنبه 14 آبانماه سال 1390 15:47
جونم براتون بگه که با امروز 14 روز میشه که سُخی ما رو ترک کرد و ثابت شد که قطعا قصد برگشتن نداره. در این 2 هفته 4 نفر تشریف اوردن که به جای سُخی با ما همکاری کنند و بالاخره یک خانوم مسن، چاق، تیپ معمولی، ظاهرا مهربون و با تجربه قرار شد یک هفته آزمایشی تشریف بیارن تا ببینیم چی میشه رئیس جان: تشریف ندارن که نظر بدن...
-
بی خانمان
جمعه 13 آبانماه سال 1390 20:16
دوران عقد با تمام لذت هاش و عشق و صفا سیتی فقط یه مشکل داره اون هم بی خانمان بودنه! همسرجان یک باجناق گرام داره که ما هر شب منزلشون پلاس میشیم و تا پاسی از شب وقت می گذرونیم اما امان از وقتی که باجناق جان نیستن اونوقت میریم سراغ محسن(برادر همسرجان) و از کار خدا ایشون نیز همیشه با دوستان صفا سیتی تشریف دارن اینجاست که...
-
درد اینه ....
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 08:49
-
بله برون
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 00:58
عرض شود که امشب بله برون دختر خاله ی گرام بود فردا هم میریم حرم امام رضا(ق) و مراسم عقد و این کارها (منظورم همین کارهای برگزاری مراسم هست) انگاری خاله ها رقابتی دختراشون رو عروس میکنن. هنوز یکماه نشده که داماد جدید وارد خانواده شده میتونستیم ماه ها با اون سرگرم باشیم که این خاله جان دیگه دخترشون رو عروس فرمودند بیچاره...
-
زمانی که پدر و مادر شاغل تشریف دارن!
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 11:03
آیسین خواهر زاده بنده و دختر شیطون مَیه، پشت میز اینجانب از اول صبح تا همین الان جایی نمونده که به هم نریخته باشه اگه چیزی هم بهش بگی تهدید میکنه که میگم نمکی بیاد ببرت! با بچه های این زمونه اصلا نمیشه کل انداخت روانی شدمممممممممممممم