-
خدافظی کن برو
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 10:53
یه سوال از وقتی که یادمه تو ذهنمه البته سوالهای زیادی تو ذهنمه که هر چند وقت یه بار میره رو اعصابم اما اینی که این روزها با مناسبت پیش اومده رو اعصابمه مهریه ست اصلا میخوام بدونم چرا باید خانوما مهریه داشته باشند؟ گیرم که به ما فهموندن و گفتن این یک هدیه ست که مرد به زنش میده و باید بده و شرع اینو میگه و حق زنِ و این...
-
نامه سرگشاده
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 11:58
در حال خوردن ناهار بودیم که چشم تیز بین اینجانب افتاد به یک تکه کاغذ کنار ظرفمون. نه آدم کنجکاوی هستم نه فضول، ولی نمیدونم چرا به نیا گفتم اونو ببین. وقتی خوندیم روش نوشته بود. این آداب اصلیمان است. نجابت، قدرت، احترام، مهربانی و خوشرویی. اینها رو بفهم، نفهم* جاتون خالی آی خندیدم دستخط سُخی بود ولی خدا میدونه به چه...
-
بوی ماه مهر...
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 15:49
از امروز تمام بچه ها میرن مدرسه(بماند که خمیرک ما هنوز لباس فرمش آماده نبود و صبح تخت خوابید) گاهی اوقات که با خودم میفکرم میبینم ما چطوری رفتیم مدرسه و درس خوندیم نازدونه های خمیری الان چطور؟ یادش بخیر 20 روز به اول مهر مونده بود بابا 3 نفرمون رو ردیف میکرد و میبرد لوازم تحریر فروشی، به نوبت تمام لوازم و با سلیقه ی...
-
تعطیلی نیم روزه
شنبه 2 مهرماه سال 1390 21:56
امروز وفات امام صادق (ع) بود و تعطیل رسمی. از اونجایی که شنبه بود و دو روز تعطیلی پشت سر هم همه در مسافرت تشریف داشتند. اما رئیس به ما گفته باید تشریف بیارید و تنها امتیازی که برامون قائل شد این بود که ساعت 12 به بعد تعطیل باشیم عصر رفتم دیدن نسرین خاله. خدا رو شکر حالش خوب بود اما از نظر روحی تعریفی نداشت راستش حالِ...
-
باغ بهشت
جمعه 1 مهرماه سال 1390 00:24
-
تولد سونیا
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 21:21
بالاخره بعد از 9 ماه انتظار سونیا به دنیا اومد خوشبختانه منم تونستم مرخصی بگیرم و برم ملاقات. یک عکس خوشگل هم گرفتم اینم عکسش اینم هدیه ش که با عکس خودش درست کردم
-
حواشی خانواده
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 10:15
عروسی دو سه روزیست که حرف خواستگاری یکی از هلوهاست و آخرین خبر از این مراسم اینکه فری فرفره بعنوان خاله بزرگ وارد عمل شده و مسئولیت تحقیقات رو بر عهده گرفته و به طور اتفاقی از اولین کسی که تشابه فامیلی داشته شروع کرده به آمار گیری. از کار روزگار طرف عموی شاه داماد آینده بوده و موضوع کلاً سوتی شده ( چه حالی میده از...
-
آرزوی برآورده شده
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 21:20
یادمه چند سال پیش (جوون که بودم) که انگیزه ی بسیار بالایی برای کانکت شدن داشتم و صرفا کارم فقط چت کردن بود وقتی تو جاده یا دور از خونه بودم همش به این فکر میکردم کاش یه لپ تاپ داشتم که حتی تو جاده هم می چتیدم اما باز به خودم میگفتم ای بابا اگه دری هم به تخته بخوره و لپ تاپ بگیرم تو جاده از کجا اینترنت گیر بیارم ؟!...
-
گربه
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 12:03
همه مشغول کار خود بودیم که آقای میم وارد اتاق شد و از پنجره بچه گربه ای که بالای تیر چراغ برق بود را نشان داد و گفت از اول صبح (الان نزدیک ظهر است) اون بالا میو میو میکنه و میترسه بیاد پایین. قیافه واقعا گناهکی داشت و دل همه براش سوخت. آقای ت حدس زد که ظاهرا شب قبل از ترس سگی که دنبالش کرده رفته اون بالا و حالا...
-
خدا خر را آفرید
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 11:17
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال...
-
خاله ریزه
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 14:03
Normal 0 MicrosoftInternetExplorer4 تولدت مبارک
-
آقای کوچک
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 10:15
-
در باب افتتاحیه
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 09:27
سلام بر فسیلان پر تلاش عرصه صنعت مدتی بود که بلاگدون دیگه حال نمیداد و ما جول و پلاسمون رو جمع کردیم تشریف فرما شدیم به اینجا. البته تا بوده همین بوده و اسباب کشی علی رغم سختی های خاص خودش برای ما که چندی پیش از کتاب کی پنیر مرا دزدید استقبال کردیم قابل درکه. البته اینجا فرق میکنه اینجا میخوام از لحظه های زندگی تک تک...