لطفا ایراد نگیرید!!!



سوم راهنمایی که بودم یه دبیر عربی داشتیم از این تیپ هایی که سبیل داشت و مغنعه چونه دار میپوشید و با چادر میومد سر کلاس(تو مدرسه دخترانه)


به کلاس که میرسید چند آیه قران میخوند و درس رو شروع میکرد. آخر وقت هم در مورد احکام بچه ها صحبت میکرد و بحث رو میکشوند به حجاب و این حرفا و مواخذه کردن کسانی که یکم مغنعه شون عقب بود یا ناخونشون بلند بود یا موهاشون رو پشت سرشون بالا بسته بودن یا خدای نکرده انگشتر تو دستشون میکردن که دیگه هیچی....


یه روز که صحبت میکرد گفت: اگه یه روز تو خیابون بی حجاب بودین و منو دیدین سلامم نکنین که جوابتون رو نمیدمsmile emoticon kolobok

(یعنی داشت میگفت مایه ی کسر شئنش هست که یه آدم بی حجاب سلامش کنه)


بی حجاب اون دوران یعنی اینکه چادر سرت نبود و 4 لاخ از موهات بصورت شوید دیده میشد.


از اون زمان همیشه این حرف از ذهنم بیرون نمیرفت و هر وقت میخواستم از خونه بیام بیرون یادش می افتادم که طوری نباشم که اگه دیدمش خجالت بکشم



یه روز داشتم میرفتم خرید که از دور دیدمش، اینقدر قیافه ی خاصی داشت که ار 100 متری شناسایی میشد.


جاتون خالی من هم مثلا تیپ زده بودم.


قضیه مال اون زمانیه که فرق وسط مد بود. تنها ایرادی که الان میتونم از اون تیپ بگیرم همین بود که موهام به اندازه ی 1.5 سانت در حدی که فقط فرقم دیده بشه نمایان بود


نذر و نیاز هامو یادم نیست فقط یادمه اولین کوچه ای که رسیدم سریع پیچیدم و 120 کیلومتر در ساعت میدویدم که معلمم نبینم


مجدد جاتون خالی راه 20دقیقه ای رو 2 ساعت طول کشید تا رسیدم. کوچه ها اینقدر پیچ در پیچ بود که مسیرم رو به زور پیدا کردم. راه برگشتی هم نبود چون میترسیدم پشت سرم اومده باشه http://www.freesmile.ir/smiles/232713_sad-200901210205.gif


سه سال گذشت و من سوم دبیرستان بودم. یک دختر هموجوووور با حجاب و کمالات که در نمایشگاه تخصصی هنرستان ها شرکت کرده بودم و بخاطر فضای خاص اونجا عجیب تیپ مرتب بودم.


پشت میز غرفه واستاده بودم و داشتم در مورد رشته م به چند تا دانش آموز توضیح میدادم

از در اومد همون معلم عربی سه سال پیش. اینقدر خوشحال بودم که من رو تو اون شرایط میبینه به خودم میبالیدم که مجبور نبودم قایم شمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

تمام غرفه ها رو که میومد حواسم بهش بود و خودم رو آماده میکردم برای احوال پرسی.smile emoticon kolobok


دقیقا غرفه ی ما رو جا زد.


دقیق که شدم دخترش هم همراهش بود. یک دختر 14 ساله ی فشن با اون مانتو کُتی هایی که اون زمان تازه مد شده بود و موهای پریشون و هفت قلم آرایش آنچنانی


*امثال معلم عربی مون زیاد بودن که نوجونی ما رو کوفتمون کردن با نصیحت هاشون و ایراد گرفتن هاشون و خورد کردنمون اما الان بچه های خودشون رو نمیتونن جمع کنن

اینو گفتم که یادتون باشه هیچ وقت از کسی ایراد نگیرین و منم منم نکنین. آدم نمیدونه آینده چی پیش میاد.


* جاتون خالی با همکارا داریم آهنگ خسته ام من جواد یساری رو گوش میدیم خیلی حال میده همه کارو تعطیل کردن رفتن تو خاطره هاااا (مدیونید اگه مسخره کنید)