شوخی 42 میلیونی

عرض شود که یه بنده خدایی از دوستان دور و بر تشریف میبرن میوه فروشی سر کوچه شون برای خرید

والبته بعد از خرید، یادشون میره که کارت عابربانک شون رو پس بگیرن

از اونجایی که به گفته ی دوستان ایشون یکی از تفریحات زندگیشون این هست که روزی چند بار موجودی حسابشون رو بگیرن(طرف مایه داره در حد تیم ملی) بعد از چند ساعت موجودی حسابشون رو میگیرن و متوجه میشن که مبلغ 42 میلیون از حسابشون کم شده، هنوز میخوان سکته رو بزنن که یادشون میاد آخرین باری که کارتشون رو دادن میوه فروشی، پس نگرفتن


حالا جالب اینکه میوه فروش بیچاره اون روز به جای خودش پسرش مغازه بوده و 42 میلیون ناقابل رو جابجا فرمودن به حساب خودشون(طرف ناشی بوده)


زمانی که آقای مال باخته میره میوه فروشی و جریان رو تعریف میکنه پسرجان صاف میزنه زیرش و میگه اصلا اینجا کارتی جا نمونده ....

و البته بعد از کلی تهدید آقای مال باخته، پدر پسر مورد نظر میان و در پاسخ می فرمایند:

آقای ... پسرم میخواسته باهاتون شوخی کنه (آیکن هم هرچی صلاح میدونید تصور کنید)


و آقای مال باخته هم از شکایت و این حرفا صرف نظر میکنه 


واینجاست که میگن کلاهت رو محکم بگیر، همسایه ت رو دزد نکن.


+ قرار دادن آیکن در کنار نوار آدرس وبلاگ