تولد جاری جان

smile emoticon kolobok


امروز تولد سمیرا، جاری جان اینجانب است.

و بنده خودم رو دیشب برای جشن تولدشون هلاک فرمودم.

برادرشوهرجان زحمت کشیده بودن جهت سوپرایز همسرجانشون تولد رو در باغ خارج از شهر برپا کرده بودن.(هوای به این یخیـــــــــــــــــــــ)

هم بارون میومد، هم تگرگ و هم برف (بس که این پسره ته دیگ میخوره)

بنده هم از ساعت 4 بعد از ظهر تا 7 شب داشتم با برادرشوهر جان آلاچیق تزیین میکردم.

بعدشم هم که چه کولاکی شد و ...

ساعت 11 شب هم تمام برق های اون منطقه رفت و همه با نور موبایل ماشینشون رو پیدا کردن و فلنگ رو بستن

خلاصه اینکه این پست صرفا جهت اعلام تولد جاری جان و زحمت کشی بنده بود و از اونجایی که اجازه ندارم عکس جاری جان رو بذارم یه عکس از خودم و همسرجان در این شب رومانتیک برفی میذارم.(خدا قبول کنه انشا...) 


سمیرا جان  

خدا نیاره اون روزی رو که من زنده باشم و تو اینجا رو بخونی ولی اگه خوندی تولدت مبارک


کلمه و ترکیب های تازه:

فلنگ رو بستن: راستش خودم دقیقا نمیدونم ریشه لغت فلنگ چیه ولی احتمالا شما تا حالا این جمله رو شنیدید یعنی اینکه فرار رو بر قرار ترجیح دادن، دُمشون رو گذاشتن رو کولشون و هوتوتو، آقا رفتن دیگه همین