عید قربان

1) امروز نیز تشریف اوردیم شرکت

2) یک بارون قشنگ ناز مامانی میومد حیفم اومد همسرجان نبینه سر صبح بیدارش کردم گفتم منو برسون بارون رو هم ببین

3) ناهار خونه ی خاله ریزه دعوتیم. در واقع عروس و داماد جدید رو دعوت کردن. به قول ما (داماد خبری یا همون پاگشا) یکی از لذت های بعد از عروسی همین دعوتی هاست که ما مفت مفت میخوریم

4) اون همکار جدید مهربونه بووود چند پست قبلی گفتم... ایشون امروز گفتن که از فردا دیگه نمیان(دیسک کمر داره و این حرفا سختشه)

5) جشنمون هم با خوردن شیرینی و خبر بالایی پایان یافت.

6) خانم همکارمون (بابا بزرگ) چند روزه که مریضه اعزامش کردن بیمارستان رضوی مشهد باید عمل قلب انجام بده یه یادی هم از همه مریض ها که خدا انشاالله شفاشون بده

7) سه نفرگوسفند گرفتند برای قربونی. جناب 007 که میخواسته از اون شرکت بیارشون اینجا از دستش فرار کردن بیچاره یک ساعت دویده دنبالشون تا تونسته بگیرشون میگفت یکی شون که وزنش خیلی زیاد بوده تو دستش بوده شروع کرده به دویدن بعد از کلی دویدن و کشیدن این بنده خدا دنبال خودش دیده فقط پشمای گوسفند تو دستشه و یارو فلنگ رو بسته

اون دو تا دیگه شون رو هم بسته بودن تو وانت منم غصه بودم گفتم برم آخر عمری یه عکسی ازشون بگیرم(یادگاری) 


پاهاشون رو باز کردن اول که خیلی شیک واستاد عکس گرفت.

بعدشم بدو که میدوی. 4 نفر رو دنبال خودشون دور محوطه کشوندن تا گرفتنشون

حیف چنین موجودات زبلی نیست که بمیرن



***********************************************

پست بعدی براتون یک عکس بدون شرح میزارم حتما ببینید. ( در آن معانی بسیاری نهفته است)