امروز وفات امام صادق (ع) بود و تعطیل رسمی. از اونجایی که شنبه بود و دو روز تعطیلی پشت سر هم همه در مسافرت تشریف داشتند. اما رئیس به ما گفته باید تشریف بیارید و تنها امتیازی که برامون قائل شد این بود که ساعت 12 به بعد تعطیل باشیم
آخر شب هم به درخواست همسرجان رفتیم منزل باجناق به صرف ماریچی
این بود خاطرات یک روز مثلا تعطیل...
پا یادداشتی:
آرزو به دلم موند بعد از 6 سال کار کردن و فسیل شدن یکبار مثه آدم تعطیل باشیم و یه سفری بزنیم تو رگ
آرزو به دلم موند بعد از 6 سال کار کردن و فسیل شدن و تعطیل نبودن یکبار کسی با تعجب نپرسه اِ شما تعطیل نیستین؟!!!!
آرزو به دلم موند بعد از این همه توصیف کردن شرایط کاری یکبار همسرجان نپرسه روزِ تعطیل چرا میخوای بری سر کار ؟