در باب ســــ فـــــــ ر

عرض شود که خودم رو آویزون مامان بابا کردم که بیام یه خریدی بکنم برای عروسی دختر خالم

از صبح که رسیدیم رفتیم قم زیارت بعد هم چند تا مرکز خرید بعد هم برگشتیم تهران و تا همین الان یکسره بازار بودیم دارم می میرم از خستگی


یه چیزی بگم دور هم بخندیم:

برای همه سوغاتی گرفتم اما برای خودم که اومده بودم خرید هیچی نخریدم (در واقع پول خرید خودم رو دادم به سوغاتی)


کللن تو خرید شانس ندارم ولی عوضش برای همسرجان هموجور خرید کردم در حد تیم ملی والیبال(یکم خستگیم در اومد)

فکر کنم فردا دو دست از پا دراز تر برمی گردم و میرم مشهد خرید

تهران رو دوست ندارم هیچ چیزش به ترافیکش نمی ارزه

ولی مردمش خوبن. حداقل 4 تا آدرس درست بهت میدن بعدش هم مثه آدم رانندگی میکنن اینا همش خیلیه ها


بگو اون آمین قشنگه رو:

پروردگارا بانوان چاق را لاغر بفرما