آرزوی برآورده شده

یادمه چند سال پیش (جوون که بودم) که انگیزه ی بسیار بالایی برای کانکت شدن داشتم و صرفا کارم فقط چت کردن بود وقتی تو جاده یا دور از خونه بودم همش به این فکر میکردم کاش یه لپ تاپ داشتم که حتی تو جاده هم می چتیدم اما باز به خودم میگفتم ای بابا اگه دری هم به تخته بخوره و لپ تاپ بگیرم تو جاده از کجا اینترنت گیر بیارم ؟!

الان که سالها از اون آرزو میگذره تو همون جاده ای که بارها به این مسئله فکر کره بودم لپ تاپ رو گذاشتم رو پامو کانکت شدم اما دیگه اون انگیزه ی کانکت شدن نیست (همسر میگه خوشحالی که تو جاده کانکت شدی؟ اون هم فهمید عقده دارم   )

نمیدونم منظورم از این مطلبی که گذاشتم چیه فقط میخواستم بگم آدمها به آرزوهاشون میرسن اما وقتی که دیگه آرزوشون فرق کرده.

باشد که به آرزوهای بعدی زودتر برسم....


پا یادداشتی:

یه مانتو قشنگ دیدم با کلی ذوق رفتم بخرم فروشنده گفت خانوم سایز شما نمیشه(بماند که چرت گفت) تو اون لحظه فقط آرزوم این بود که 40 کیلو بشم