تولید ملى، حمایت از کار و سرمایه‏ ى ایرانى

ساعت ۸ شب بود که یکی زنگ خونه مون رو زد (‌این واژه خونه مون خیلی دوست داشتنیه)

همینطور که داشتم فکر میکردم ینی کی میتونه باشه این موقع شب گوشی آیفن رو برداشتم و گفتم: بله؟

- سلام من خانوم همسادَتون هستم.

- سلام خوب هستین؟ بفرمایین

- میخواستم ببینم شما خیار شور نمی فروشین؟
-‌ جانم؟ خیار شور!!! فروشی؟؟

- ما تو همین کوچه میشینیم و آلو و روغن زرد و گردو میفروشیم

- بله صحیح

- ببخشید مزاحم شدم خدافظ

- خواهش میکنم خدانگهدار


ینی بعد از دانشجویان تیر به جگر محل، چشمون به بانوان بیزینس همسایه روشن

میگم فکر بدی نیست ساعت 5 که میرسم خونه بشینم خیار شور درست کنم هااا

به قول یارو اینجوریه که ملت میشن رئیس خودشون کارمند خودشون یاد بگیر


پ.ن: نه اینکه من قیافه م شبیه خیارشور درست کن ها باشه ها نه بخدا. کاشف به عمل اومد که کسی که قبل از ما تو این خونه بوده ساندویچی داشته و ظاهرا به همسایه ها خیارشور میفروخته آره