اوشون طی یک پروسه طولانی و قصۀ ننه من غریبم درخواست کار فرمودن:
و ما با توجه به تجربه های گذشته و شرایط فعلی در کمال شرمندگی عارض شدیم که:
کار؟ کدوم کار؟ مگه کار پیدا میشه؟ همونهایی هم که مشغول به کارند شاید فردا نباشن
اما اوشون به گوششون نرفت که نرفت و با رایزنی های مادر محترمشان و تعاریف پی در پی که دل سنگ رو آب میکرد و پیدا کردن پارتی های اونجوری بالاخره موفق شدن دل رئیس رو به رحم بیارن و مشرف بشن سر کار...
مادر محترم اوشون در پاسخ به سوال بنده که گفتم مگه پسرتون درس نمیخونه فرمودن: ماشاالله ماشاالله درسش رو هم تموم کرد و دیپلمش رو گرفت خیلی بچه ی فعالیه از هیچ کاری دریغ نمیکنه و ...
اوشون پس از چند ساعت کار، قبل از پایان شیفت کاری لباس کار از تن بدر کندند. و به مسئولین بخش مربوطه با لهجه شیرین و دلربایشان که در حلقم باد فرمودن:
اینجی کَرخَنَه نِیَّه، خر خَنَه یَ
و ترک کار فرمودندینگ.
نتیجه گیری یک کارمند فسیل شده: اونایی که میگن کار نیست وگرنه ما حاضریم زمین شخم بزنیم ...ِ کار ندارن وگرنه میرن همون زمینشون رو شخم میزنن منت از فلک هم نمیکشن
و شاعر در همین رابطه نیز میفرماید: آتش تند زود خاکستر میشه. آره