شاید خدا هم در کار ما مونده!

نمیدونم کار خدا چه حکمتی داره...

یکی برای داشتن بچه باید دار و ندارش رو خرج کنه و 24 ساعته آویزون 14 معصوم باشه که خدا بهش بچه بده، یکی دیگه ...!


همکار بنده جزء مورد اول این داستانه که بالاخره بعد از چند سال دوندگی امروز قرار شده عملش کنن و ...

صبح که اومدم شرکت دیدم برام یه تسبیح گذاشته رو میز تا ذکر بگم و دعا کنم که انشا... عمل آخرش باشه و نتیجه بخش.


این موضوع از چند جهت داره زجرم میده:

اول اینکه بعضی ها با بیسوادی و کم آگاهیشون همیشه زن ها رو تو این مورد مقصر میدونن و به هیچ وجه هم حاضر نیستن توجیه بشن! حتی همونی که خودش میدونه اگه تقصیری باشه از خودشه باز هم دو قورت و نیمش باقیه.

دوم اینکه اینجا (منظورم محل کارم هست) برای یک روز مرخصی گرفتن باید سفره ی دلت رو برای همه پهن کنی و از ریز ترین تا درشت ترین مسائل زندگیتو تعریف کنی تا بلکه رئیس جان دلش رحم بیاد و با مرخصیت موافقت کنه و نوچه های دور و بر هم زیرابت رو نزنن و از کار بیکارت نکنن

سوم اینکه گیرم که این بچه هم با هزار آمال و آرزو بالاخره افتخار بدن و به دنیا بیان و کانون نسبتا گرم این زوج جوان رو  گرمتر کنن. اگه دو روز بعد خوشی زد زیر دل پدر محترم و خواست بره پی زندگی خودش...!

جواب زنی که یه عمر زخم زبون هایی رو که حقش نبوده شنیده، زنی که علی رغم میل باطنیش اومده سر کار تا تمام حقوقش رو خرج رفتن به این دکتر و اون دکتر کنه، زنی که فکر میکرده بچه یه تاج بزرگ به سرش میزنه و دهن همه رو میبنده؟

جواب اون طفل بدبختی که هیچ احتیاجی به این دنیا نداشته ولی به اجبار اوردنش؟

اصلا جواب منو که از صبح دارم با این تسبیحِ صلوات میفرستم رو کی میده؟



+ آدم یه چیزایی میشنوه که روان پریشی میگیره

+این روزها فقط محتاجم به دعا