عزاداری به سبک امروزی ...

دیشب که داشتیم با همسرجون میچرخیدیم تو یه خیابون یه تصویر فوق مانند دیدیم

یه خیمه زده بودن و داشتن چایی میدادن و یه آقای سیبیلوی داش مانند نشسته بود جلو خیمه و هموجوووور کُر کُر قلیون میکشید و میکشید.


از اونجایی که برام خیلی جالب بود به همسرجون گفتم واستا عکس بگیرم برای بدون شرح وبلاگم

اما از اونجایی که وبلاگ من نقش هوو رو برای همسرجون ایفا میکنه و هموجوور به وبلاگ من و وقتی که براش تلف میکنم حسودی میکنه رد شد و اهمیت نداد.

با کلی خواهش و تمنا و این حرفا همسر برگشت که عکس بگیرم اما جا تر بود و قلیون نبود.

این شد که اون تصویر از دیشب رو مُخ بنده راه میرفت و حسرتش به دلم موند که به شما هم نشون بدم.

بعدازظهر بود که مطلب رهنا رو دیدم در مورد نقاشی و این حرفا و به فکرم رسید که میتونم صحنه رو نقاشی کنم تا شما هم ببینید

خلاصه این بود که اون شد


سخنی با رهنا:

 دوست جونی برام رنگ آمیزیش میکنی؟


سخنی با اون دوستانی که دارن به نقاشیم میخندن:http://www.freesmile.ir/smiles/275017_sarcastic_hand.gif

اولا که من نکشیدم بلکه همکارم رو گذاشتم تو رودرواسی و پیله شدم بهش و مجبورش کردم و اون کشید دوما اگر شما بهتر بلدین خوب بهتر بکشین شاید گذاشتمش تو جشنواره جایزه دادن بهتون.

بعدشم من بخاطر یک پست مرتبط خودم رو به آب و آتش میزنم ! اونوخت شما هموجوور به نقاشیم میخندین