اتاق هتل رو تحویل دادیم نشستم تو لابی منتظر بقیه بچه ها که از خرید برگردن. هی تو ذهنم وسایلم رو مرور میکنم که چیزی جا نذاشته باشم و با خودم میگم انشالا که چیزی جا نمونده باشه
ساعت 11 شب به وقت کوالالامپور برمیگردیم. این اولین سفری هست که پایانش برام لذت بخش تر از اولش هست.
فردا 11 صبح میرسم مشهد و دو روز بعدش همسری میاد. صرف نظر از اینکه نبود همسرجان یه جاهایی خیلی پررنگ بود و رنجم داد، خیلی خوش گذشت به خصوص اینکه با گروهی رفتم که فوق العاده پر انرژی و شاد بودن و حسابی خندیدم و نفسی تازه کردم.
دوست ندارم برگردم به شرایط قبلی بخصوص محیط کارم اما همین که به اومدن همسرجان فکر میکنم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم.
35 روز به سختی و به اندازه یک عمر برام گذشت حتی همین سفر که برای همه به اندازه ی یه چشم به هم زدن زمان برد برای من خیلی دیر گذشت ولی خدا رو شکر که پنج شنبه این غم بزرگ تنهایی تموم میشه و میتونم دوباره عاشقانه و خوشبخت در کنار همسرم باشم.
خدایا شکرت که تموم شد.
به به همیشه به سفر و گردش
درسته که 35 روز زمان خیلی زیادیه، اما خب داره خداروشکر تموم میشه. هر دوتون از سفر برمیگردین پیش هم.
آره خدار رو شکر تموم شد دلی جونم
سفر به خیر خیلی خوبه کاش همه یه فرصتی داشتن که هم در ایران هم خیلی از کشورهای شرقی رو ببینن
ممنون مریم جان انشالا برای همه مون شرایطش فراهم بشه
درود به نصیبه خانوم. همیشه به گردش بانو
سفرت بسلامت
ایشالا در کنار همسرت خوش باشی همیشه
متشکرم
سلام عزیزم
خوشحالم که تو این مدت دلی تازه کردی و رفتی سفر روحیه خیلی عوض میشه حالا با ی روحیه عالی میری پیشواز همسر محترم
به به ... عجب خانم زیبایی:-***
خوش برگشتی..
فردا هم ک همسر محترم تشریف میارن و ما هم از خوشحالی شما خوشحالیم:دی
:گل ل ل ل ل ل
مرسی عاطی عزیزم
سلام
شب اولی که میخواستم بیام دیدم با چشمای پر اشک نشستی و داری وبلاگ و کامل میکنی خواستم بگم چی مینویسی ترسیدم نتونی عقده ها رو خوب بریزی بیرون هر روز کا کنارم بودی و چشنای پر اشکتو میدیدم دلم میگرفت اما هر بار سعی میکردم با خندخ یه جوری فضارو عوص کنم و بزارم خوب گریه کنی تا مگر خالی بشی انا هربار دلم مبخواست بشینم و باهات گریه کنم این دوسه تا مطلب و چند بار تو سفر خوندمو وایه خودم خلوت تنهایی گرفتم هرچند به قول تو به عشق واقعیم رسیدم اما همون عشق عشق تورو با خودش تودلم حل کرد که از یه کم درد دوری تو که این همه رنجم داد بینم دوریش چه رنجی داره و من نفهمیدم الانم الانم که شب اخرو تو فرودگاهم و دارم اخرین لحطه های دوریتو میگذرونم میخوام بگم همه جا کنارم بودی و هیچ وقت واسه یه لحظم از جلو چشمم دور نبودی ببخش اگه تنهات گداشتم
واسه تایپ پر اشکالمم ببخش چون دارم با موبایل مینویسم و اصلا نمیتونم درست تایپ کنم
دوست دارم واسه همیشه از طرف توپلی تو
الهی فدات بشم توپلی چقدر دیر خوندم اینجا رو
آدم یاد کوچولوهای جهانگرد می افته
-خوب فکر کنید منظورم بیشتر متوجه میشید
-یکی از کوالامپور یکی از مکه هنوز نرسیدن مشهد سر از درود در میارن ما هم
کوچولوهای جهانگرد
خوبه والا زن و شوهر مجردی می رین سفر
خب بگو ببینم سوغاتی چی آوردی برامون؟
سلام نصیبه جان..
چشمت روشن همسرت برگشته..انشاالله که با حج مقبول برگشته..
نصیبه جان ازت خواهش می کنم یه سر بیای وبم..
ممنون میشم..
سلام.خدا قوت.یه سوال از جوونا پرسیدم.دوست دارم نظرات شماروهم درموردش بدونم.بهم سربزنید و منو از نظرات قشنگتون بهرمند کنید.
منتظر حضور گرمتون هستم.
موفق باشید
یاحق
کجایی دختر همسر جانت اومد چه میکنی کجایی
هستم عزیزم همین جام خوشی میکنم دیگه
سلام ؛
چه خوب.سفر برای تغییر فضای روح و روان خیلی خوبه..