شادی 2 روزه ...

باهیچکس
بر سر باورش نمى جنگم!
خداى هر کس
همان است که

درون او با وی سخن مى گوید.



صبح شنبه شاد و خرم داشتیم میومدیم که چشمون افتاد به جمال سُخی که تو مسیر همیشگیش واستاده بود منتظر سرویس خنده رو لبامون خشک شد

نظرات 6 + ارسال نظر
فسیل جهش یافته شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

خب شاید بنده خدا نمیخواسته بیاد فقط واستاده براتون دست تکون بده بگه بای بای ولی شماها وایستادین جلو پاش اونم بخاطر ضایع نشدنتون سوار شده گفته گناه دارن اینا
خدا رو خوش نمیا سر صبح شنبه ای ضایعشون کنم

آرش شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام
بابا مگه این بنده خدا چه هیزم تری به شما فروخته یا چه خیانتی در حق شما کرده که راضی شدین واسه بریده شدن روزیش اینقدر خوشحالی کنین و از بد شانسی آوردنش تو این زمونه اینقدر خدا رو شکر کنین حالا هم که اومده کارش و بکنه دارین از عصبانیت گریه میکنین؟

به جون خودم ما کاری به کارش نداریم رفتن برای خودش بهتره
ما فقط یکم اعصابمون رو بهم میریزه که سریع جمش میکنیم
ولی اگه میرفت برای خودش هم بهتر بود
چرا ما رو متهم میکنین به دلسنگی
حیف که جاش نیست از کاراش بنویسم وگرنه خودش میشد یک رمان

رعنا شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

خوووب حالا خودتون استعفا بدید که هم نفر اول اخراج شدگان باشید هم اینکه نفس راحت بکشید از دست سخی هم اینکه سخی نفس راحت بکشه !

خوب من استعفا بدم فقط سخی راحت میشه ولی اگه اون استعفا بده 12 نفر دیگه راحت میشن

مهدی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام. ضد حال سر صبح یا وقتی سرحالید وای چه بد!

نکرت یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ http://www.aloode.blogsky.com

حسام سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام ؛

ینی با سُخی همکار بودن اینقدر بده؟

شنیدن کی بود مانند دیدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد