اخراجی ها

دلیلی که باعث شد این وبلاگ رو راه بندازم و دوباره بنویسم ثبت ماوقع محل کار بود.

از روزی که من اومدم سرکار تا الان بیشتر از 50 نفر اومدن و رفتن (البته فقط پرسنل اداری که با من سر و کار داشتن، بقیه بماند. که البته همین تعداد هم برای شرکت کوچیکی مثه اینجا زیاده) و هر کدوم  از خودشون خاطراتی به جا گذاشتن که ما باقیمانده ها همیشه با یادآوری اونها خوشحال میشیم و گاهی هم باعث میشه که دلمون واقعا براشون تنگ بشه.

حدود یکماه پیش که داشتیم در مورد  دوستان گذشته صحبت میکردیم من پیشنهاد دادم که این وبلاگ رو طراحی کنم و در اوقات فراغت، اتفاقات محل کار رو ثبت کنیم تا چند سال بعد با مرورش یادمون بیاد که چه کسانی اومدن و رفتن و چه خاطراتی رو باهاشون گذروندیم.

درسته که اونطوری که خواستم نشد و بنا به دلایلی همه چیز رو نمیشه نوشت اما حضور غیاب میسر شد !

هنوز یکماه نشده یکی از همکارامون تشریف بردن! همونی که تو پست دوم وبلاگ، اسمش رو گذاشتیم سخی! صبح امروز زنگ زد به رئیس و گفت که دیگه نمیاد و البته دلیلش هم سر و صدای دیروز رئیس بود که باعث شد سخی تا آخر وقت گریه کنه و امروز هم نیومدنش رو تلفنی اعلام کنه ((و بالاخره سُخی مقام نخست اخراجی های خاطرات ثبتیده را کسب کرد))

نکته حائز اهمیت این داستان اینه که نه تنها هیچ کس از نیومدنش ناراحت نیست بلکه همه به نوعی خوشحالن. هم برای اوشون که شاید زندگیش رنگ دیگه ای بگیره و هم برای ما که راحت شدیم بالاخره (متاسفانه نمیتونم خوشحالیمو بیان نکنم).

به هر حال براش آرزوی موفقیت و موقعیت های کاری بهتر دارم.



همدردی نوشت:

و این شتری است که درب منزل همگان رختخوابش را پهن میکند. باشد تا بنده هم روزی تشریف ببرم بلکه باعث شادی روح و روان جمعی گردم.  

نظرات 7 + ارسال نظر
نکرت جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.aloode.blogsky.com

از محل کار می نویسین ادم دهنش اب میوفته زود تر بره یه جا استخدامش کنن
یعنی میشه یه روز هم ما تو کشتی رانی استخدام شیم بیایم وبلاگمون بنویسیم امروز ناخدا بازنشسته شد

ما هم دعا میکنیم برات (حسود بخیل که نیستیم)
حتما روز بعدش هم بنویسی: و من ناخدا شدم...

مرضیه جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

پنجا نفر؟!!! شرکت یا محله ی برو و بیا؟؟؟؟
مرسی امنیت شغلی واقعا.... خوشحالم سخی رفت...انگار رو مخ همه بوده نه؟

مرسی که تو هم خوشحالی. رو اعصاب بود شدیدددددددددددددد

فسیل جهش یافته شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ق.ظ

ولی من مطمئنم که اگه سخی رفت کار بعضی ها بوده که اگه نمیخواست بره هلش دادن که بره زود تر بره جریان زیر پا خالی کردن و اینا
یه بنده خدائی میگفت :هرکی نمیتونه کارکنه بره من از هر کدوم شما یکی تو آستینم دارم فک نکنین با خودتون هاااااااااااااااااااااااااا
البته با یه لهجه دیگه میگفت

دست رو دلم نزار که داره میترکه آمار اشتباه بود
یارو سر صبحی پیداش شد

حسن گلاب شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ

اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد می‌کنید با همسرتان بر خورد میکردید اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید…!

اگر هر روز شارژش میکردید…!
باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید…!
پایِ صحبت‌هایش می نشستید…!
پیغام‌هایش را دریافت میکردید…!
پول خرجش میکردید…!
براش زیور آلاتِ تزئینی میخرید…!
دورش یک محافظ محکم میکشیدید…!
در نبودش احساسِ کمبود میکردید…!
حاضر نبودید کسی‌ نزدیکش شود حتی…!
مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید…!
همیشه و همه‌جا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی‌…!
و اگر همیشه….همراهِ اولتان بود………….
با داشتن یک همسر خوب و مهربان هیچکس تنها نیست…!

—–
در ضمن اضافه میکنم الان هم که گوشی ها تاچی شده، اگر همونقدر که گوشی رو تاچ میکنید همسرتون رو نوازش بکنید کلی خوشبخت می شوید،، )))) ،،
خودمم نفهمیدم منظورم چی بودش

امید شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

منم از سر کار می نویسم

اما جرات نمی کنم اسم کسی رو بیارم

کمی بی احتیاطی می شوی دشمن نظام و بالای دار

وب جالبی دارید
موفق باشید

خواهش میکنم نظر لطفتونه

فسیل جهش یافته شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ

خب مثل اینکه سخی یاد گرفته چطور مرخصی بگیره میگه نمیام تا کسی کار بکارش نداشته باشه بعد که کارش تموم شد میاد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
هم رئیس راضی که کارمندش برگشته هم سخی که دو روز رفته مرخصی
خب اینم یه نوعش

از اوناشه ها...!

حسام سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ

آخی.پرچانه اگه می دونستی زودی برمی گرده اینقدر شادی نکرده بودی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد