یادمه قدیما که میزدیم به جاده اونقدر که تو جاده بودن برام لذت داشت رسیدن به مقصد نداشت. بالاخص غروب های تو جاده که عاشقش بودم. سرگرمی من خوندن شعرهای پشت کامیون ها، تابلوهای کنار جاده، دید زدن مناظر کنار جاده و لذت بخش ترینش نگاه کردن داخل ماشین هایی که از کنارمون رد میشدن بود و با همون یک لحظه نگاه کردن افراد داخلش رو میشمردم و حدس میزدم که با هم چه نسبتی دارن یا لبخونی اینکه چی میگن و چه حال و هوایی دارن و خیالبافی و ...
گاهاً که اتوبوس یا مینی بوسی از کنارمون رد میشد فقط میتونستم کسانی که کنار پنجره خوابشون برده یا کسانی رو که مثه خودم کنجکاوانه بیرون رو نگاه میکنن ببینم و البته همیشه حسرت اینو داشتم که اگه من تو اون ماشینا بودم میتونستم کاملا داخل ماشینهای سواری رو ببینم(فقط برای سرگرمی) و البته وقتی سرویسهای پرسنل یک شرکت یا اداره از کنارمون رد میشدن با خودم میگفتم کاش منم بزرگ که شدم محل کارم بیرون شهر باشه و هر روز تو جاده دسته جمعی بریم سرکار (فکر میکردم مثه اردو رفتنه که همه تو اتوبوس بزنن و برقصن و بی عاری کنن)(بعدشم رسیدیم و رسیدیم کاشکی نمیرسدیم بخونیم)
و حالا هر روز صبح با مینی بوس 20 کیلومتر تو جاده ام و مناظر تکراری رو میبینم و گاها داخل ماشینهای مردم و دید میزنم و اغلب خوابم و برام مهم نیست که شاید یک بچه ی کنجکاو از ماشین کناری داره به قیافه ی خنده دار خوابیده ی من نگاه میکنه و البته عصر ها هم دوباره 20 کیلومتر تو جاده ام و باز مناظر تکراری رو میبینم و پشت کامیون ها رو میخونم و گاهاَ غروب جاده رو میبینم و ....
و الان به این فکر میکنم که چند سال دیگه که به آرزوهای الانم برسم همینقدر بی ارزشند؟
افسوس نوشت:
کاش بچگی آرزوهای بهتری داشتم.
بعدا نوشت:
در راه برگشت تونستم عکس بگیرم
اینگونــه زندگــی کنیـم :
سـاده امّا زیبــا
مصمـم امّا بی خیـال
متواضـع امّا سربلنـد
مهربـان امّا جـدی
سبـز امّا بی ریـا
عــاشق امّا عــاقل
سلام
خوبی؟
لذتی که سفر داره هیچی نداره
چیز هایی که واس ادم تکراری میشن دیگه لذت ندارن
اما سفر اگه مداوم باشه تکراری نمیشه
همیشه یه جاده جدید هست
من آرزو دارم برم تو کشتیرانی
فک نکنم زیاد به جاهای تکراری سفر کنیم
اما آرزمو مهاله
سلام و درود
یادم نمی آید که آرزویی داشته باشم که براورده شده باشد . اما همیشه دست خدا را در پس ناکامی ها همراه خود دیده ام . او را سپاس می گویم و از شما هم متشکرم که هم موجب شکر من شدید و هم از مطالب خوبتان بهره مند شدم .
البته باید حواسم را بیشتر جمع کنم که آرزو هایم موجب کسالت و ملال نشود.
از آشنایی با شما خوشوقتم .
سلامت وسعادتمند باشید.
متشکرم دوست عزیز
قرارمان فصل انگور
شراب که شدم بیا
تو جام بیاور
من جان..!
ــــــــــــــــــــــــ
ممنون که سر زدین..
با افتخار لینکتون کردم.
سلام...من به این ایمان دارم که تصویر ذهنی ما روزی به واقعیت خواهد پیوست
شاد باشی
مخصوصن پشت ترافیک چه حالی میده سرک کشیدن به ماشین های دور و ور. گاهی وقت ها شیشه رو می کشم پایین تا ببینم بقیه چه آهنگ هایی رو گوش میدن.
برای اینکه آرزوهای بچگی دوباره به سراغمون بیاد و دوباره لذت ببریم از اون زمانها، باید بچگی کنیم. دوباره رفتارها و گفتارها و پندارهای کودکانه غالب بشه به این بزرگ بودنمون. میشه، ولی توی محیط که باشی سخته. اگه همش به دیگران فکر کنی، فرصت نداری به خودت و بچگیهات فکر کنی. ولی شما با این نوشته تون ثابت کردین می تونید. خوش به حالتون.
خاطرات جاده تمومی ندارن خوش بحالتون که آرزوتون برآورده شده پس سعی کنید بی ارزش نباشه
آرزوهای بچگی همشون بیخودننننننننننننننن
فقط نمیدونم چرا خدا همه آرزوهای بچگی های آدم را بر آورده میکنه اما آرزوی زمان بزرگیمون را به سختییییییی
راست میگی...